خواجویی معتقد است اگر فیلمش را با دقت ببینیم به نکات تازهای میرسیم که اصلا ماجرای پولدار و فقیر بودن این زوج را به کلی فراموش میکنیم. این فیلم در جشنواره فجر سال گذشته دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای شهاب حسینی به ارمغان آورد.
- چطور شد بعد از 16 سال دوباره به سینما بازگشتید؟ در سالهایی که از سینما دور بودید به نظرتان تلویزیون برای کارکردن جذابتر بود؟
شاید این طور بود. شاید مجموعههای تلویزیونی بیشتر من را جذب کرد. در آن سالها طرحهای زیادی به دستم میرسید ولی هیچکدام راضیام نمیکرد و فضا هم برای برگشتن من به سینما مساعد نبود. اخباری هم که در این سالها از سینما به گوش میرسید زیاد امیدوارکننده نبود. دوستانی بودند که توصیه میکردند به کار در تلویزیون ادامه بدهم و سراغ سینما نروم. به هر حال دوست نداشتم تجربههای تلخ گذشته را تکرار کنم. وقتی بعضی دوستان با کار در سینما به ورشکستگی میرسند، ما هم باید مراقب باشیم.
- چطور شد سراغ سوژه قدیمی و تکراری پسر پولدار و دختر فقیر رفتید؟ فکر نمیکردید این سوژه دستاویز خوبی برای منتقدان فیلمتان است؟
من اصلا این طور فکر نمیکنم که سوژه فیلمام دختر فقیر و پسری پولدار است. من اصلا ماجرای فاصله طبقاتی را پیش نکشیدم و به چنین موضوعی نپرداختم. من میخواستم بگویم بر سر راه رسیدن به عشق همیشه موانعی وجود دارد که باید از آن گذر کرد. دختر فیلم ما کار میکند و آینده خوبی دارد. او به خاطر شغل خانوادهاش مجبور شده که بهعنوان یک غسال کار کند. این آدمها به این حرفه مشغولند و خطکشیهای خاص خودشان را دارند. بله حق با شماست؛ خانواده محیا، فقیر هستند و به همین خاطر غسالی میکنند ولی این دختر، دانشجوی پزشکی است و این شغل را هم تقبیح نمیکند چون نمیخواهد پیوند خودش را با خانواده قطع کند. شاید فیلم در ظاهر و در سطح، نشاندهنده عشق یک پسر پولدار و یک دختر فقیر باشد اما اگر با دقت به فیلم نگاه کنید اصلا اینطور نیست.
- یعنی بهنظرتان این داستان باورپذیر است و میتواند در واقعیت اتفاق بیفتد؟
بله، حتما همینطور است. شما بروید در اجتماع تحقیق کنید؛ چرا تصور عموم بر این است که غسالها آدمهای پیر و ازکارافتادهای هستند؟ خیلی از جوانها هم این کار را میکنند. آنها لباسهای تمیز و شیک میپوشند و با وقار رفتار میکنند و در ضمن درس هم میخوانند؛ خانواده دارند و... .
من در رادیو مصاحبهای را میشنیدم از یک دختر جوان که مشغول این کار بود. مطمئن باشید که من بعد از 16 سال دوری از سینما به سراغ یک سوژه تکراری نمیروم و مطمئنم که این اولین و آخرین باری است که فیلمی با چنین موضوعی ساخته میشود.
- چرا چنین فکری میکنید؟
چون مطمئنم دیگر کسی سراغ غسالها نمیرود. این موضوع برای فیلمسازها جذاب نیست.
- ولی من با شما کاملا مخالفم. چون مردم ما دوست دارند از مشاغلی مثل غسالی و افرادی که مشغول به آن هستند بیشتر بدانند.
شاید حق با شما باشد. من خوشحال میشوم اگر کسی دوباره سراغ این سوژه برود و از زاویه دیگری به آن بپردازد.
- شرطی که محیا برای جاوید تعیین میکند و از او میخواهد 7 مرده را غسل دهد هم کمی عجیب بهنظر میرسد. اینطور نیست؟
محیا فکر نمیکند جاوید این شرط را بپذیرد. او بهصورت شوخی این موضوع را مطرح میکند ولی بعد میفهمد که عشق جاوید خالص است. به هر حال غسالی کاری نیست که در قاموس خانواده جاوید بگنجد. او حتی از مرده هم وحشت دارد ولی به خاطر عشقش این کار را میکند و در جریان این مسئله خودش را هم پیدا میکند. او طی این جریان خود را قویتر از آنچه تصور میکرد مییابد و این تابو را میشکند.
- همین خودشناسی که از آن صحبت میکنید، یعنی قرار بوده فیلم معناگرا باشد؟
نه اصلا اینطور نیست.
- ولی وقتی در ادامه جاوید به روستای دورافتاده میرود، فیلم شما به ورطه معناگرایی میافتد و از اینجاست که لحن فیلم دوپاره میشود.
به هر حال این مسئله اجتنابناپذیر بود. محیا به جاوید میگوید برو به جایی که کسی تو را نشناسد؛ پس جاوید ناگزیر به روستای دورافتادهای میرود. ما از شهر کنده میشویم و به روستا میرویم. قطعا روستا، شلوغی و زرقو برق شهر را ندارد و تعداد آدمها در آن کم است. ما نمیخواستیم آن روستا را هم به شکل تصنعی شلوغ کنیم. این تفاوت را به حساب موقعیت جغرافیایی و اجتماعی محیط جدیدی که جاوید وارد آن میشود بگذارید.
- ولی شخصیت میرطاهر که در نقش پیر و مراد ظاهر میشود بهشدت کلیشهای است؛ یک پیرمرد در یک روستای خلوت که فقط از عرفان میگوید.
یادتان باشد که آدمها همیشه مکانهای خلوت را برای فکرکردن انتخاب میکنند. ما آدمها در چه مکانهایی به تفکرهای تازه دست پیدا میکنیم؟ شاید پشت یک ترافیک سنگین در محیط شهری هم این اتفاق بیفتد ولی خیلی معمول نیست. جاوید در آن روستای دورافتاده و خلوت بهخودشناسی میرسد. میرطاهر تجربیات گذشته خود را به جاوید منتقل میکند. او به وصیت پدرش عمل کرده و به این فضا آمده است. او اصلا نصیحت نمیکند بلکه آنچه احساس میکند درست است را منتقل میکند. او حکم صادر نمیکند ولی با جاوید بحث میکند؛ به او میگوید پس تکلیف عشق و آرزوهایت چه میشود؟ ما نباید فقط به مرگ فکر کنیم. او وقتی راجع به عشق حرف میزند، تصور و پندار خودش را ابراز میکند ولی حکم کلی صادر نمیکند.
- فیلم شما از کلیشههای رایج فیلمهای عاشقانه نیز در امان نمانده است. نقش دخترخاله جاوید و پسردایی محیا که رقبای عشقی محسوب میشوند، بر کلیشهایبودن روابط، مهر تایید دوباره میزند. حضور آنها چه الزامی داشت؟
به هر حال ما در جامعه ایرانی زندگی میکنیم و در خانوادههای ایرانی معمولا وقتی دختر و پسرها کوچکتر هستند بحث ازدواج آنها با فامیل به میان میآید؛ در «محیا» هم همین اتفاق میافتد. مگر نشنیدهاید که میگویند عقد دخترعمو و پسرعمو را در آسمان بستهاند؟ فیلم ما هم در این بخش به همین عقاید اشاره میکند.
- در مقابل شخصیت پویای جاوید، محیا بیش از حد منفعل بهنظر میرسد. اینطور نیست؟
نه! او به هیچ وجه منفعل نیست. به نگاههایی که او به جاوید میاندازد توجه کنید! او در جایی میگوید ما عادت کردهایم برای چیزهایی که دلمان میخواهد و به آن نمیرسیم فاتحه بخوانیم. رفتار او برخاسته از شخصیت اوست. من نمیخواستم شخصیتهای داستانم فرمولی از کار در بیایند. خاستگاه و محیط زندگی هر یک از این افراد، تعیینکننده منش و رفتار آنهاست.
- چطور به زوج الهام حمیدی و شهاب حسینی رسیدید؟ این دو بازیگر پیش از این هم سابقه بازی در نقشهای مقابل را داشتند.
بله، یک بار پیش از این در «بچههای ابدی» بازی کرده بودند. به هر حال من برای محیا بهدنبال هنرپیشهای بودم که چهرهاش معصومیت را القا کند و برای نقش جاوید هم از ابتدا شهاب حسینی را در نظر داشتم که انصافا هم خوب از عهده نقش برآمد.
- ولی بسیاری معتقدند شهاب حسینی در نقش جوانهای عاشقپیشه کلیشه شده است.
نه اینطور نیست. بهتر است این دوستان نگاه خود را عوض کنند. شهاب حسینی بازیگر باهوشی است که توانایی زیادی برای کنارآمدن با نقش دارد. اصلا مگر ما چند هنرپیشه جوان داریم؟ اصلا چنددرصد از فیلمهای ما به موضوعی غیراز عشق میپردازند؟ نباید به بازیگرها ایراد گرفت.
- یکی از نکات مثبت فیلم شما، قصهگو بودن آن است؛ بر خلاف اکثر فیلمهای امروزی که به سراغ روایتهای مدرن میروند شما سینمای قصهگو را انتخاب کردید.
بله، من به این ژانر علاقه دارم. این نوع از سینما را در فیلمهای قبلیام تجربه کردهام و فکر میکنم کسانی در سینما موفق هستند که سراغ سینمای قصهگو میروند. اصلا در همه دنیا همینطور است. وقتی فیلمهای زیادی از روی رمانهای موفق ساخته میشود این نشاندهنده علاقه مردم ما به سینمای قصهگو است.